کد مطلب:212865 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:46

ترک تقیه
به استناد بعضی از روایات، به هشام نسبت داده اند كه ترك تقیه كرده و مخالف دستور امام، دایر بر ترك مناظره و امر به سكوت، رفتار كرده و در نتیجه مخالفت فرمان سكوت و ادامه مناظره با دشمنان باعث حبس و گرفتاری و كشته شدن حضرت موسی بن جعفر (ع) شده است.

دفاع

1 - روایات مدح قویتر است، بلكه بعضی ادعای تواتر آنها را نموده اند. به علاوه توثیق و



[ صفحه 444]



تجلیل دانشمندان بزرگ اسلامی نسبت به هشام، روایات قدح را تأیید می نماید. بنابراین هیچ مستبعد نیست كه روایات قدح مجعول و منشأش حسد نسبت به مقام هشام به حكم باشد. [1] .

چنانكه این توجیه را تأیید می كند فرمایش حضرت رضا (ع) كه فرمود: «رحمه الله كان عبدا ناصحا اوذی من قبل اصحابه حسدا منهم له» [2] - خداوند رحمتش كند بنده خیرخواهی بود، اصحابش از روی حسد آزارش كردند -

از این روایت استفاده می شود كه اصحاب هشام بن حكم با مخالفین در جعل نسبتهای ناروا همكاری داشته اند. چه خوش گفته شاعر عرب:



محسد بخلال فیه فاضلة

و لیس تفرق النعماء و الحسد



- او نظر به صفات فاضله اش مورد حسد واقع شده است، البته نعمت از حسد تنگ نظرات جدایی ندارد بلكه هر دو باهمند -

و بر فرض مجعول نبودن به منظور جمع بین آنها و اخباری كه دلالت بر مدح هشام و دعا كردن ائمه (ع) برای او و احترام مخصوص نسبت به او و مقدم كردنش بر سایر اصحاب با جوانی اش و كبر سن سایرین دارند، لازم است روایات قادحه را حمل بر تقیه نماییم و بگوییم كه آنها را از نظر تقیه و حفظ جان هشام از معصوم رسیده است و مؤید این توجیه، استرحام حضرت رضا (ع) و حضرت جواد (ع)، با تعلیل به اینكه از ناحیه اهل بیت (ع) دفاع می كرد، می باشد. چه اگر هشام گناهكار بود و شركت در خون امام هفتم (ع) داشت، حضرت رضا (ع) و حضرت جواد (ع) برای او استرحام نمی كردند. [3] .

بنابراین خبری كه از حضرت رضا (ع) نقل شده و ظاهرش از شركت او در خون امام هفتم حكایت می كند محمول بر تقیه است. بهترین گواه این توجیه، فرمایش امام هشتم، حضرت رضا (ع) است كه در جواب موسی المشرقی فرمود.

موسی المشرقی [4] به حضرت رضا (ع) عرض كرد: موسی بن صالح [5] و



[ صفحه 445]



ابوالاسود [6] از شما راجع به هشام بن حكم پرسش كرده اند فرموده اید كه گمراه و گمراه كننده است و در خون ابوالحسن موسی بن جعفر (ع) شركت كرده است، آیا آنچه این دو نفر درباره هشام گفته اند صحیح است؟ چه می فرمایید،ای آقای ما! آیا او را دوست بداریم؟ فرمود: آری. مجددا عرض كرد: آیا به طور قطع او را دوست بداریم؟ فرمود: آری او را دوست دارید، آری او را دوست دارید؛ وقتی سخن گفتم عمل كن و تغییر مده، اینك بیرون رو و به ایشان بگو كه امام مرا امر به دوستی هشام كرده. سپس مشرقی [7] رو به اصحاب امام كرد، به طوری كه سخن او را امام می شنید، و گفت: من نگفتم كه آنچه درباره هشام گفته ام، رأی امام است؟ [8] امام سكوت فرمود.

از سكوت امام به هنگام گفتار مشرقی و عدم انكار آن، استفاده می شود كه آنچه قبلا فرموده، صحیح و از باب تقیه و حفظ جان هشام بوده است، و حال كه محذور رفع شده و مقام تقیه از میان رفته، امر به دوستی هشام می فرماید. [9] .

خلاصه آنكه شبهه ای نیست كه هشام از شیعیان آل محمد (ص) و عقیده مند به گفتار آنان بوده و امر ایشان را امتثال می كرده و خدمت ایشان مكرر می رسیده و با ایشان بسیار ملاقات می كرده و اخذ معارف و علوم و احكام می نموده حتی در امور عادی و خرید و فروش با اتكاء به فرمایش ایشان اقدام می كرده، اگر این نسبت صحیح بود چگونه او را می پذیرفتند و در ردیف خواص اصحاب خود قرار می دادند. بعلاوه چگونه ممكن بود حضرت رضا (ع) و حضرت جواد (ع) برای او طلب رحمت كنند؛ و استرحام آن دو بزرگوار كاشف از این است كه از وی چیزی كه موجب حبس امام هفتم (ع) یا قتلش باشد صادر نشده است. [10] .

2 - دلیلی در دست نیست كه هشام عالما عامدا مرتكب خلاف تقیه شده و زمینه حبس و گرفتاری امام هفتم حضرت موسی بن جعفر (ع) را فراهم كرده باشد، زیرا:

اولا: دستور امام دائر به ترك مناظره در ایام مهدی عباسی بوده و در زمان او هشام سكوت اختیار كرده و امتثال امر امام نمود و پس از مردن مهدی و زوال تقیه سكوت را شكست [11] .



[ صفحه 446]



و اگر هشام معاند بود و مخالف دستور رفتار می كرد در زمان مهدی هم سكوت نمی كرد.

ثانیا: اساسا معلوم نیست كه امر به سكوت و ترك مناظره شامل هشام باشد ولو اینكه صورة برای رعایت مصلحت، امام قاصدی هم نزد هشام روانه كرده و امر به سكوت را به او هم ابلاغ كرده باشد؛ چه از پاسخ هشام به آن قاصد كه گفت: «مثلی لا ینهی من الكلام» [12] - مانند من از سخن گفتن ممنوع نیست - پیداست كه منع از مناظره مخصوص كسانی بوده كه در فن مناظره مهارت نداشتند، یا احاطه آنها به معارف و اصول حقایق به اندازه كافی نبوده، و از مناظرات آنان مفاسدی تولید می شده است. و ظاهرا ارسال قاصد و ابلاغ منع حتی نسبت به هشام برای این بوده است كه دیگران در خود احساس حقارت ننموده دلگیر نشوند، و در باطن، هشام اذن خصوصی داشته، و اگر واقعا هشام از مناظره ممنوع بود، با آن اخلاصی كه هشام در كارهای خود داشته، و قرب منزلتی كه نزد ائمه (ع) داشته، چگونه اقدام به مناظره می كرد.

ثالثا: مگر حضرت موسی بن جعفر (ع) شخص گمنامی بود كه اطلاع هارون به وجود او، متوقف بر بیانات و سخنان هشام باشد، تا آنكه گفته شود هشام با بیانات خود و اقامه برهان بر امامت حضرت موسی بن جعفر (ع) سبب زندانی شدن و قتل آن بزرگوار گردید. چنین نیست، بلكه سبب زندان و قتل آن بزرگوار باطنا حب ریاست هارون بود، زیرا كه وجود حضرت موسی بن جعفر (ع) را معارض اساس سلطنت خود می دید. و ظاهرا سعایت محمد بن اسماعیل بن جعفر بوده است كه به مجرد رسیدن نزد هارون گفت: دو خلیفه در روی زمین وجود دارد: یكی موسی بن جعفر (ع) است در مدینه كه خراج برایش می آورند و دیگر تو هستی در عراق كه برای تو هم خراج می آورند. [13] .



[ صفحه 447]




[1] تنقيح المقال، ج 3، ص 298 - قاموس الرجال، ج 9، ص 350 - معجم رجال الحديث ج 19 ص 293 و 294 - تأسيس الشيعه، ص 361 - الامام الصادق، اسد حيدر، ج 3، ص 111.

[2] رجال كشي، ص 230.

[3] تنقيح المقال، ج 3، ص 299.

[4] در نسخه اي، «موسي بن الرقي» و در نسخه ديگر «موسي بن المرقي» ثبت شده است.

[5] در نسخه اي «مشرقي»، و در نسخه ديگر هيچ اسمي برده نشده و جاي نام راوي اول خالي است.

[6] در نسخه اي «ابوالاسد» آمده است.

[7] در نسخه اي «مرقي» آمده است.

[8] رجال كشي، ص 229.

[9] تنقيح المقال، ج 3، ص 297) بيان علامه مامقاني (ره)).

[10] تنقيح المقال، ج 3، ص 298.

[11] رجال كشي، ص 227 و 230 - بحارالانوار، ج 48، ص 195.

[12] رجال كشي، ص 231.

[13] تنقيح المقال، ج 3، ص 299.

محمد بن اسماعيل بن جعفر، با وساطت علي بن جعفر (ع)، از عمويش حضرت موسي بن جعفر (ع) اجازه گرفت تا به عراق مسافرت نمايد. سپس، محمد بن اسماعيل، از امام كاظم (ع) درخواست كرد تا او را سفارش نمايد. امام به او فرمود: به تو توصيه مي كنم كه در خون من از عذاب خدا بترس. محمد عرض كرد: خدا لعنت كند كسي را كه در خونت شركت كند، و مجددا درخواست موعظه كرد. حضرت همان جمله را تكرار نمود و سپس سه كيسه كه هر كدام حاوي يكصد و پنجاه دينار طلا بود، به علاوه يك هزار و پانصد درهم، به او مرحمت فرمود. به امام عرض شد: چرا پول بسيار به او مرحمت مي كنيد؟ فرمود: براي اين كه وقتي او قطع رحم كند و من صله رحم نمايم، حجتم بر او قوي تر شود.

پس از آن محمد بن اسماعيل به عراق رفت و خود را به بغداد رساند، و با لباس سفر و بدون رفع خستگي به دربار هارون شتافت و اجازه ورود خواست، و به مجرد ورود گفت: يا اميرالمؤمنين! آيا دو خليفه در روي زمين مي باشد؟ يكي موسي بن جعفر (ع) كه خراج نزدش بياورند و ديگري تو كه براي تو هم خراج بياورند. آن گاه با دو مرتبه سوگند به خدا، سخنش را تأكيد كرد. هارون يكصد هزار درهم به او حواله كرد. حواله پول را گرفت و به منزل برگشت. در دل شب باد قولنج او را گرفت و همان شب مرد، و فرداي آن روز مالي كه به او حواله شده بود برگشت (كامل روايت در رجال كشي، ص 227 - 226)

نويسنده گويد: ما مشروح داستان سعايت محمد بن اسماعيل براي امام كاظم (ع) را در بخش اخلاق تحت عنوان پيوند خويشاوندي ذكر كرده ايم.